طنز ریاضی
یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته، هر چقدر دنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!!
خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!!
میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه...!
بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید! این بنده خدا هم شرکت می کنه!!
یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک شکلی رو حساب کنه!
تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه ... که می بینه همه دارن داد می زنن:
انتگرال بگیر.انتگرال بگیر...!!!
...:::... شعر طنز ریاضی....:::....
از جمع من تا ضرب تو
راهی به جز تفریق نیست . . .
دلخوش به مجذورم نکن
اینجا مگر تقسیم نیست . . .
به رادیکال عشق بیا
تا بشکند توان من . . .
چیزی نچرخد بهتر است
سینوس من آلفای تو . . .
شعر طنز 2
وای دو اگر عاشق شود
بی پرده ایکس دو می شود . . .
چیزی شبیه معجزه
با جذر ممکن می شود . . .
گر ایکس داری در سوال
جایی برای ترس نیست . . .
در انتهای مسئله
دیگر مجال بحث نیست . . .